سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جنگ درون مکاتب ؛

 

ترس به جان افغان ها چنگ می زند

 

قلعه سیدان ، افغانستان آن روز با غیبت معلم به ده دانش آموز اجازه داده شد که زودتر مکتب را ترک کنند. این گروه اولین دخترانی بودند که مردان مسلح آن ها را دیدند؛ ده هدف آسان که دست در دست از درون در وازه فلزی آبی گذشته و وارد یک سرک کثیف پرگرد و غبار می شدند.

صفیر گلوله ها که با شکستن سکوت به گوش آمد . دختر 13 ساله ای که شکریه نام داشت آماج مرمی ها قرار گرفت . گلوله ها زوزه کشان از بازو و سمت چپ او گذشتند. دخترک تعادل خود را از دست داده و بر سطح قهوه ای گندمزار زمین مجاور به زمین خورد . زرمینه خواهر 12 ساله او به سمتش دوید در حالی که صدای نفس های رو به پایان خواهرش را می شنید،تلاش می کرد تا در ایستاد شدن  به او کمک کند.

اما شکریه چندان سنگین بود که به سختی از زمین بالا می شد . دو مرد تفنگدار ، سوار بر موتر سایکل نزدیک تر آمدند.

زرمینه هم چنانکه تقلا می کرد خواهرش را بلند کند آن دو نفر را دشنام می داد . مردان نگاه دقیقی به سراپای آن دو که همین پیشتر به سمتشان شلیک کرده بودند انداختند؛ شکریه با مرمی هاسس در شکم و قلبش کشته شده بود .

سپس به نظر آمد که هیجان حمله کنندگان فروکش کرده باشد؛ چرا که موتر سایکل خود را رها کرده و با حالتی وحشت زده پا به فرار گذاشتند؛ آن دو یکی با کلاهی بر سر و دیگری با دستمالی پیچیده  ککه سر و صورتش را پوشانیده بود ، در بین گندمزار خاکی رنگ ناپدید شدند.

در آن بعد از ظهر 12 جون ، 12 دانش آموز مورد شلیک قرار گرفتند، که زخم های دو تن آن ها کشنده بود.

بعد از این واقعه مکتب قلعه سیدان – که به نظر می آمد ممتاز ترین مکتب در مرکز ولایت لوگر باشد تنها آخر هفته گذشته باز گشایی شد، اما این بار با محافظان کلاشینکوف به دست که در در وازه نگاهبانی می کردند . این بار فقط یک سوم از 1600  دانش آموز این مکتب ، جرات کردند تا  به صنف های خود بر گردند.

بمگذاری همه ابزارهای هراس آوری هستند که طالبان و دیگر گروههای مخالف مورد استفاده قرار می دهند تا مکاتب عمومی در افغانستان بسته شوند، در واقع حمله به سیستم آموزشی این کشور با هدف اعلان جنگ به دولت صورت می گیرد. این حادثه باعص شد که والدین این دانش آموزان تن به انتخاب های دیگری بدهند. سید رسول ؛ پدری است که تصمیم گرفت دخترانش را در خانه نگهدارد . وی می گوید : برای بچه های من زده ماندن از بی سواد بودن بهتر است.

افغانستان به طور قطع پیشرفت های به سمت توسعه داشته است اما به نظر می آید که اکصریت افغان ها با پاهای گشاد بر یک اسپک رقت انگیز چوبی نشسته اند که با هر حرکت اجتناب نا پذیر به پیش ، با یک فنر ارتجاعی از واقعیت تند و خشن کشور شان به عقب بر گشت داده می شوند .

یک مثال آشکار این وضعیت ، مکاتب این کشور هستند . و زارت معارف افغانستان ادعا می کند که 6،2 میلیون از کودکان افغانستان یعنی در حدود نیمی از جمعیت مکتب رو این کشور ، برای رفتن به مکاتب ثبت نام کرده اند. هر چند آمار ها در افغانستان چندان معتبر تهیه نمی شوند اما هیچ شکی وجود ندارد که رفتن دانش آموزان به مکاتب بیشتر شده ، این واقعیت را می توان از دانش آموزانی که با لباس های یک سان در سرک هادیده می شوند و یا در اوقات گوناگون درسی ، صنف ها را پر می کنند مشاهده کرد.

شگفت آن که یک سوم این دانش آموزان ، دختران هستند . به طور تاریخی آموزش دختران در فرهنگ افغان ها چندان ارزشمند نبوده است . دختران و زنان هر دو از رفتن به مکتب در زمان طالبان باز داشته شده بودند.

اما بعد از سی سال جنگ ، این کشور زمان مساعد برای اصلاح  امور خود به دست نیاورده است. در بسیاری زمینه ها ، افغانستان باید از نقطه صفر شروع کند. تقاضای روز افزون برای آموزش در حالی که وسایل کافی وجود ندارد خود مضحکه ای بیش نیست . بیشتر از نیمی از مکاتب ، ساختمان ندارند، بر اساس گفته های وزارت معارف افغانستان ، صنف ها اکثرا در خیمه ها ، در زیر خیمه ها یادر آفتاب سوزان برگزار می شوند .

تنها  20  در صد از معلمان دارای کیفیت تدریس قابل قبولی هستند . متون درسی کهنه هستند ،  صد ها موضوع درسی وجود دارد که باید نوشته شوند و میلیون ها کتاب نیاز است تا چاپ گردد . و با این حال افغانستان جای که طالبان در حال جنگ با امریکایی ها و ناتو هستند معارف تقریبا در حال نابودی است . در دیگر نواحی حملات علیه مدارس تک و توک ، غیر قابل پیشگویی و به شکل گیج کننده یی اتفاق  می افتد.

بر اساس آمار وزارت معارف 444 حمله از آگست سال گذشته علیه معارف این کشور صورت گرفته است . برخی از این حمله ها دزدی های ساده بوده اند . برخی دیگر نمونه هایی از آتش زدن خیمه ها و برخی هم قتل های بی شرمانه زیر آفتاب چاشت.

محمد حنیف اتمر وزیر معارف می گوید: تروریستان با حمله بر مکاتب می خواهند که وجود خود را اثبات کنند.

آقای اتمر که تحصیل کرده غرب است و آدمی پر انرژی به نظر می رسد پنجمین وزیر معارف افغانستان در پنج و نیم سال گذشته محسوب می شود . وی اما نخستین وزیری استکه حمایت سفت و سخت تمویل کنند گان بین المللی را به دست آورده است . بیشتر بخش های دولت افغانستان لبریز از فساد و واسطه بازی است اما آقای اتمر بعد از دستاوردهای قابل تحسین اش در وزارت احیا و انکشاف دهات به این پست گمارده شد.

او یک برنامه بلند پروازانه  پنج ساله را برای باز سازی افغانستان ، آموزش آموزگاران و تهیه یک نصاب درسی مدرن تهیه کرده است . او هم چنین به ایجاد مدارس موازی با مکاتب یا مدارس مذهبی ، اعتمام  بسته است که در آن ها دانش آموزان علاوه بر فراگیری مطالعات اسلامی ، ساینس ، ریاضی و هنر می آموزند.

اتمر می گوید این جامعه به آموزشی متکی بر ایمان نیاز دارد و ما خوش خواهیم شد که بدون آموزش خشونت و نقض حقوق بشر بتوانیم این مامول را فراهم کنیم .

اما اتمر برای موفقیت در این امر ، باید پول های نقد خارجی ها را به گونه ای جذب کند .  و تمویل کننده ها وقتی که پای مکاتب به میان می آید چندان بخشنده نیستند . بعد از سقوط طالبان ، آژانس انکشاف بین المللی ایا لات متحده فقط پنج در صد بودیجه خود به افغانستان را به بخش آموزش اختصاص داده است.

این در حالی  است که این سازمان به بخش جاده سازی 30 در صد و به بخش انرژی 14 در صد کمک های خود را اختصاص داده است.

تقریبا هر مکتب افغانی صحیفه ای از فقر و ناداری شگفت انگیزی است. نفیسه وردک ؛ که در ده عربان کابل معلم است می گوید که صنف او دارای 68 دانش آموز دختر است . او می افزاید : خیمه ای که ما در آن صنف خود را دایر می کنیم بسیار گرم است. به گفته وی خیمه از  پشه پر است و باد ، ریگ و کثافات را هر سو پخش می کند . نفیسه می پرسد اگر در این حال یکی از کودکان مریض شود ، وی باید او را به کجا ببرد ؟

این در حالی است که نیاز روز افزون کشور به صنف های سرپوشیده ، کشتار در قلعه سیدان را بسیار تراژیک می سازد . این مکتب ، پسران را تا صنف 6و دختران را تا صنف 12 می پذیرد . مکتب سیدان با 1600  دانش آموز بسیار مکتب کلانی است ؛ دانش آموزان در دو وقت درسی شرکت می  کنند . مکتب 12 صنف  و یک دهلیز دارد که شاگردان در آن ها جاداده شده اند.

اما خود ساختمان دارای دو منز ل کانکریتی با سقفی از آهن چادر است . دوسال قبل قلعه سیدان در ولایت لوگر، مکتب نمونه شناخته شد و بی بی گل مدیره آن بخ خاطر این دستاورد به سفری تشویقی به امریکا رفت.

اما حمله ماه گذشته بر مکتب، والدین بچه ها را دچار این پرسش کرده است که آیا شهرت مکتب ، در  تحریک حمله کننده ها دخیل بوده است ؟

قلعه سیدان در 40 مایلی خنوب ابل قرار دارد ، ودر حالی که یک تعداد مکتب های دیگر نیز ورد ولایت لوگر قبلا مورد حمله قرار گرفته بودند هیچ کدام آن ها برای این کتار انتخاب نشدهد.

سه سال قبل ، قلعه سیدان در طی شب با راکت مورد حمله قرار گرفت . سال گذشته ، انفجار ی  گوشه ای از ساختمان آن را پراند.

در سفارتخانه های غرب و حتا در وزارت معارف در کابل ، از طالبان معمولا به عنوان یک حریف یک پارچه سخن زده می شود . اما دهقانان انی منطقه ، با خطراتی که در کنین جان فرزندان شان نشسته است ، بسیار ساده است که بپندارند که حمله ها بخشی از تبلیغات وسیع تر برای تر ساندن آن ها است.

دهقانان در این فکردند که چه چیزی در واقع موجب این حمله شده است ؟ در مسجد قریه ، بسیار ی از مردان ، بی بی گل ، مدیره مکتب را ملامت می کنند.

سید عبد السمیع ؛ کاکای سعیده دیگر دختر دانش آموز کشته شده ، می گوید که بی بی گل نمی بایست بدون مشوره با اهالی به امریکا می رفت . به گفته وی بی بی گل بدون یکی از اقاربش و یا محرم شرعی به امریکا رفت و این کار خلاف اسلام است .

سید عنایت الله ها شمی ؛ پیر مرد ریش سعیدی است که عثیده دارد موفقیت های مکتب به شکل عریان باعث این حمله شده است ، می گوید : والی لوگر از ولایت آن ها در حالی که 20 محافظ همراهی اش می کردند از مکتب دیدن کرد و این مردان به تمام مکتب سرک کشیدند. آن ها حتا به صنف دختران کلان تر رفتند .

معارف راهی سریع به سمت تجدد است . و تجدد در افغانستان با تردید همراه است.

مکتب قلعه سیدان خارج از شاهراه اصلی کابل – لوگر و 100 متر بالاتر از جاده کثیف پر گرد و غبار با دروازه فلزی آبی ، قرار دارد . این مکتب 4 سال قبل توسط دولت آلمان ساخته شد.

روز دوشنبه هفته گذشته بی بی گل صد ها دانش آ"وز را که در روشنایی سحر گاهی بی قراری می کردند خوش آمدید گفته و چنین مورد خطاب قرار داد : بچه های عزیزم و دختران شجاعم ، تشکر از آمدن تان . دشمن اعمال شیطانی خود را انجام داده است . اما ماهرگیز اجازه نخواهیم داد که مکتب ها دوباره بسته شوند.

این لحظات احتمالا آخرین لحظات وی به عنوان مدیره این مکتب بود چرا که او پیشاپیش از وظیفه اش استعفا کرده بود . او می گوید: قلب من خون می گرید . اما باید این جا را ترک کنم چرا که مردم این جا پشت سر من حرف می زنند . آن ها می گویند که من نامه های هشدار دهنده در باره حمله در یافت کرده بودم . اما چنین نیست. مردم می گویند که من یک خارجی هستم چرا که بدون محرم شرعی به ایا لات متحده امریکا رفته ام . ما 12 نفر بودیم که به امریکا رفتیم من 42 سال دارم و نیازی  به محرم برای مسافرت ندارم .

بی بی گل در قریه برقع می پوشد و سرا پایش را با پارچه ای بنفش می پیچد . این جا منطقه ای سنتی است و برای بسیاری از آدم های این منطقه ، رفتن دختران نوجوان به مکتب ، خلاف رسم و رسوم است.

شکریه ؛ دختر 13 ساله ای  که کشته شد، دختری مودب پنداشته می شد که قرآن کریم را آموخته بود سعدیه ، دیگر دانش آموز کشته شده ، از دواج کرده و 25 ساله بود . او از این که سنش مانع اتمام تحصیلاتش گردد سرباز زده بود ، تحصیلاتی که طالبان از او دریغ کرده بودند . سعدیه امسال درس هایش را تمام می کرد

حالا نشانی در بالای سقف فولادی مکتب به چشم می خورد . نام مکتب  قلعه سیدان به مکتب سعدیه شهید تبدیل  گردیده  است . ممکن است که جای دیگری به نام شکریه شهید نامگزاری گردد .

سه روز است که شاگردان برای باز گشت به مکتب فراخوانده می شوند. هر صبح بیشتر این شاگردان غیبشان می زند. دختران کلات تر و زنان ، کاملا نسبت به رفتن دوباره به مکتب بی میل هستند .

خانه شکریه فقط چند قدم از مکتب دور تر است . نفیسه ؛ مادر وی هنوز صورتش از اشک پر است  و به سختی می تواند چند کلمه ای صحبت کند . شیر آقا ، کاکای شکریه و ظیفه سخنگویی از خانواده را به عهده می گیرد.

وی با غرور می گوید . ما به شکریه گفته بودیم  که اگر به مکتب بروی می توانی خودت را بشناسی و هر کس که خودش را شناخت می تواند خدا را بشناسد .

کاکای شکریه می افزاید .. اما برای بچه هایی که به مکتب می روند باید تدابیر امنیتی گرفته شود و این وظیفه کی هست ؟

از زرمینه که 12 ساله است و کشته شدن خواهرش رادیده خواسته می شود که به درون اطاق

بیاید . او برای رفتن به مکتب آماده گی ندارد . زرمینه می گوید.

حالا حتا صدای یک موتر سایکل باعث می شود که خود را پنهان کنم.

کاکایش او را مطمین می سازد که ترس هایش به مرور کمتر خواهد شد. او باید به خاطر بیاورد که او مکتب را دوست دارد خواندن و نوشتن را دوست دارد

کاکایش او را دلداری می دهد که یک روز درس هایش را از سر خواهد گرفت. اما دخترک دلشکسته هنوز این کار را تصور کرده نمی تواند چرا که می گوید هر گز  !.

منبع روزنامه 8صبح(کابل)

 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/5/4ساعت  4:15 عصر  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

بند هیبت در ولایت بامیان افغانستان

نوید یک پیشرفت در قلب یک ویرانه

باغ زنانه یگانه تفریح گاهی مخصوص برای خانم ها در شهر کابل

ناحیه چال در استان تخار شمال شرق افغانستان

کابل

بامیان بودا

مزار شریف بلخ

میلی بهاری دری سالنگ

لاشه تانک یااسباب بازی بچه های کابل


نوشته شده در  چهارشنبه 86/5/3ساعت  10:41 صبح  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

 

رهبر محبوب هزاره شهید استاد مزاری

رهبرا یاد تو در تمام قلوب ما زنده است


نوشته شده در  دوشنبه 86/5/1ساعت  11:16 صبح  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان درگذشت
 
محمد ظاهر
ملت افغانستان با اعطای عنوان "بابای ملت" از محمد ظاهر تجلیل به عمل آورد
محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان، در پی یک بیماری طولانی در سن نود و دوسالگی در کابل، پایتخت این کشور، در گذشته است.

محمد ظاهر در سال 1933 به سلطنت رسید و تا سال 1973 و سقوط نظام سلطنتی در نتیجه کودتا، در افغانستان سلطنت کرد.

پس از کودتای سال 1973، محمد ظاهر به تبعید رفت و بیست و نه سال را در خارج از افغانستان، و عمدتا در ایتالیا، زندگی کرد.

در این دوران، افغانستان دستخوش حوادثی مهم از جمله استقرار حکومت کمونیستی، اشغال توسط نیروهای اتحاد شوروی، حکومت مجاهدین، و روی کار آمدن رژیم بنیادگرای طالبان بود.

پس از سقوط طالبان در سال 2002، محمد ظاهر به افغانستان بازگشت اما نظام سلطنت دیگربار در این کشور مستقر نشد.

با اینهمه، از پادشاه سابق افغانستان، که از قوم پشتون بود اما معمولا به زبان دری سخن می گفت، با عنوان "بابای ملت" تجلیل به عمل آمد و این عنوان در قانون اساسی افغانستان ثبت شد.

در مقایسه با سال های بعد از سقوط سلطنت، دوران حکومت ظاهرشاه به عنوان دوره ثبات و صلح در افغانستان در یادها مانده است.

زندگی پر فراز و نشیب

محمد ظاهر در اکتبر سال 1914 به دنیا آمد، در افغانستان و فرانسه تحصیل کرد و در پی ترور پدرش، محمد نادرشاه، به سلطنت رسید.
ظاهر شاه
ظاهر شاه پس از ترور پدرش به سلطنت رسید و چهال سال سلطنت کرد

در سال 1964، محمد ظاهر شاه قانون اساسی جدیدی را اعلام داشت و برنامه هایی را به منظور نوسازی سیاسی و اقتصادی افغانستان به اجرا گذاشت که از جمله شامل برگزاری انتخابات پارلمانی و امکانات اجتماعی بیشتری برای زنان بود.

در سال 1973 محمد داوود خان، از خویشان پادشاه افغانستان، ظاهرا در مخالفت با سیاست پادشاه در طرفداری از غرب، علیه وی دست به کودتا زد اما حکومت او نیز در سال 1978 با "انقلاب کمونیستی" سرنگون شد و داوود خان به قتل رسید.

از آن سال تا سال 2002، و سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان، محمد ظاهر در خارج از این کشور اقامت داشت.

در ماه آوریل سال 2002، وی به افغانستان بازگشت و شاهد برقراری نظام جمهوری با تصمیم لوی جرگه در این کشور بود.

محمد ظاهر از آن زمان تا هنگام مرگ در کابل اقامت داشت اما در این مدت، چند بار برای انجام معاینات و معالجات پزشکی به خارج سفر کرد.

از جمله در ماه فوره سال 2004، پادشاه سابق افغانستان برای معالجه بیماری گوارشی به دهلی نو، پایتخت هند سفر کرد، و در ماه مه همان سال به دلیل خونریزی در بیمارستانی در امارات عربی متحده بستری شد.

محمد ظاهر در مراسم ادای سوگند ریاست جمهوری حامد کرزی در دسامبر سال 2004 شرکت داشت.

از اوایل سال جاری میلادی، گزارش هایی در مورد وخامت حال محمد ظاهر انتشار می یافت و سرانجام روز 23 ژوئیه، مقامات افغانستان درگذشت وی را اعلام کردند.

ملکه حمیرا، همسر محمد ظاهر نیز در سال 2002 میلادی و در حالیکه در نظر داشت برای ملحق شدن به همسرش از رم به کابل سفر کند در سن هشتاد و چهارسالگی درگذشت.

پادشاه سابق افغانستان شش پسر و دو دختر داشت که دو پسر وی یکی در سال 1942 و دیگری در سال 2002 درگذشتند(بی بی سی)


نوشته شده در  دوشنبه 86/5/1ساعت  11:7 صبح  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

 

 

سید محمد رضا انتظار

 

 

سید محمد رضا انتظار

 

در آن سوی کوه ها منطقه ی است موسوم به جاغوری و از ولسوالی های متعلق به ولایت غزنی می باشد

در سال 1354 در خانواده دهقان زحمتکش به نام سید محمد علی نوزادی متولد شد وی را سید محمد رضا نامید پس از دوران زیبای کودکی شامل مکتب لیسه فیضیه در آن دیار گردید و صنف دهم را در آن مکتب به اتمام رساند، وقتی جنگ های خانمانسوز دامنه ای وطن را فراه گرفت غربت و مهاجرت برای مردم افغانستان آغوش باز کرده بود طالبان با گونه های متنوع تعدی مردم را به سمت آواره گی تشویق می کرد . سید محمد رضا انتظار یکی از افراد است که طعم غربت را به مفهوم واقعی آن چشیده است . در کویته پاکستان دیپلم را از لیسه عالی نور اخز نمود و گاهگداری می نوشت و شعر می گفت  بعد از دوران  لیسه   تهران نیز چهره اش را برای ایشان نشان داد اینکه چگونه ........

با همه ای تلخی ها دانشکده ای مرکز عالی فیلمسازی را در باغ فردوس تهران به اتمام رساند و در مجموعه ای مستند روایت هجر همکاری داشت   بعد از ختم مهاجرت مدتی در شبکه هادی مجموعه ای مستندی را در کابل فیلمبرداری  و کار گردانی نمود ، در سقف آبی به عنوان کار گردان و فیلمبردار و در آنسوی کوها به عنوان فیلمبردار و کار گردان   ، در زمستان کابل به عنوان فیلمبردار و کار گردان در برزخ به عنوان فیلمبردار در دیار بلخ به عنوان کار گردان و فیلمبردار و در باد بادک به عنوان دستیار و در قالین بافان کوچک به عنوان فیلمبردار ، یکنیم سال در تلویزیون طلوع به عنوان فیلمبردار و مشاور تخنیکی ، یکنیم سال در تلویزیون آینه به عنوان فیلمبردار و همکاری با موسسه های دیگر فیلمسازی در این دوران و کار گردانی  و فیلمبرداری مجموعه ای مستند در امید پرودکشن در فیلم همسایه به عنوان فیلمبردار و کار گردان در قصه نا تمام به عنوان  کار گردان و فیلمبردار و در الگو به عنوان فیلمبردار و کار گردان  نامیده شد
نوشته شده در  یکشنبه 86/4/31ساعت  10:27 صبح  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

 

داکتر یحی

قصه ای نا تمام

 

کارگردان و فیلمبردار : سید محمد رضا انتظار

دستیار : علی حقجو

تهیه کننده : امید پرودکشن

زمان : 30 دقیقه

تاریخ تولید : بهار 86

قصه نا تمام مستند است که سر گذشت یک طبیب را در منطقه ای از هزاره جات به تصویر می کشد.

داکتر معالج مریضان مختلف را تحت مداوا قرار می دهد که عوامیل مریضی آنان ، فقر عذای ، رطوبت و عدم موجودیت شعاع آفتاب و عدم دانش صحی مردم است. هر کدام مریضان قصه ای یک محرومیت فجیعی را بیان می دارد خانه های مردم زنگی در گودال زمستان خشین و سرد ،فرهنگ زندگی مردم در توافق با طبیعت را از دید  یک داکتر به تحلیل میگیرد و حکایت از منطقه ای می شود که حیوان و انسان دچار تبرکلوز است که کمره در اثر سیلاب و برف کوچ و خرابی راه به آن منطقه نمی رسد.
نوشته شده در  شنبه 86/4/30ساعت  12:13 عصر  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

معرفی فیلم هایی که در امید پرودکشن تولید شده است

 مردهمسایه

 

 

 

همسایه

 

 

کارگردان و فیلمبردار: سید محمد رضا انتظار

دستیار: علی حقجو

تهیه کننده : امید پرودکشن

ادیتور: غلام محمد محصل

زمان : 22 دقیقه

تاریخ تولید  حمل 1386

همسایه یک قسمت  از مجموعه مستند است که در قریه ای آب یرت   از مربوطات ولسوالی بهسود ساخته شده است.

این فیلم قصه ای تراژیدی است در مناطق مرکزی هزاره جات  که به یکی از وقایع تاریخی این مردم تعلق می گیرد.

ظاهر فیلم  قصه ای زندگی مردی همسایه ای را در زمستان هزاره جات نشان می دهد که در خانه ای محقرانه ای با حیوانات یکجا زندگی می نماید و در اثر عدم موجودیت امکانات رهایشی اکثراٌ دچار مریضی اند. این مرد یکی از همسایه های هزاره جات است که در زمان قتل عام عبد الرحمان فراری شده است  عبد الرحمان یکی از پادشاهان جبار افغانستان است .

عبدالرحمان در زمان خودش هزاره جات را به بد ترین شکل به خون و آتش کشاند و 60% در صد این مردم را نابود ساخت آنانکه از آن زمان باقی مانده یا آواره کشور های دیگر اند یا در مناطق مختلف هزاره جات به نام همسایه زندگی می نمایند که اکثرٌا پس از 250 سال هنوز هم صاحب ملکی نیست و بار محرومیت را به دوش می کشد


نوشته شده در  شنبه 86/4/30ساعت  12:9 عصر  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

امید پرودکشن یک مرکز خصوصی،فرهنگی و هنری می باشد که در راستای ساخت فیلم های مستند ، داستانی و ساخت اعلانات تلویزیونی و تیزر های تبلیغاتی و برنامه های تلویزیونی فعالیت می نمایند.

امید پرودکشن به همت یکعده از سینما گران و فیلمسازان مسلکی بعد از ختم پروسه دوره

 مهاجرت در افغانستان ایجاد گردیده و کادر کاری آن کاملاًمسلکی و اکادمیک می باشد

امید  پرودکشن برخوردار از وسایل مدرن  حرفه ای برای اجرای تولیدات سینمای ِ تلویزیونی می باشد. تزرهای تبلیغاتی و اعلانات تلویزیونی  به شکل ساده و تیری دی مکس   ( سه بعدی ) طبق سفارش و در خواست پیشنهاد کننده ساخته می شود .
محمد حسن دانش منشی امید پرودکشن

نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/28ساعت  8:12 صبح  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

علی حقجوبسمه تعالی

معرفی مدیر عمومی امید پرودکشن

 

علی حقجو هستم متولد کشور زیباو کوهستانی  افغانستان زمان تولدم توام بود ، با جنگ و نا امنی چیزی که هنوز از آن رنج میبریم. زمان کودکی ام در کابل منطقه قلعه چه بوده زیاد آنروز ها را به یاد ندارم فقط صدای گلوله ها و نور روشن انداز ها و رنگ مرمیهای رسام را بسیار کم به خاطر دارم با وجود   کودکی ام وحشت و ترس را احساس می کردم  از خانواده دوستدار وطن و آزادی آن هستم پدرم یک مبارز آزادی بود و اعتقاد داشت باید برعلیه تجاوز جنگید مبارزات پدرم مارا آواره ساخت طعم تلخ آوارگی را سالها چشیده ام .

درس را در مکاتبی خوانده ام که بر فراز آن یا پرچم پاکستان بوده و یا پرچم ایران  در هر حال تحصیل را در مراحل آکادمیک آن دررشته سینما به پایان رسانده ام . بعد از پایان تحصیل در تلویزیون ایران مجموعه ای ساختیم تحت عنوان روایت هجر که همزمان با آن تلویزیون الانوار عربی زبان در مراحل شروع به کار بود و در کارهای مشوره دهی آن همکاری میکردم بعد از شروع به کار مئوفقانه تلویزیون الانوار تلویزیون فارسی زبانی بنام سلام که  وابسته به الانوار هست قصد شروع به فعالیت نمود و سه مرکز فعالیت داشت یکی از مراکز فعالیت آن که مربوط افغانها میشد بعهده من سپرده شد  یکسال تا شروع  نشرات این تلویزیون از تولید برنامه تا مشوره دهی و مدریت امور بعهده من بود بعد از شروع  نشرات این  تلویزیون به کشور عزیز افغانستان آمدم تا مجموعه ای از بناهای تاریخی مذهبی این کشور را برای این تلویزیون بسازیم که به دلیل مسائل امنیتی این پروژه نیمه کاره ماند و بخش افغانستان آن تلویزیون که از ایران رهبری میشد را به کسی دیگر سپردم .

تولیدات تلویزیونی زیاد داشته ام اما بصورت ویژه هفت کار مستند و داستانی کوتاه انجام داده ام که از بودجه شخصی خودم بوده .

امید پرودکشن نهادی استکه بعد از فراز و نشیب های فراوان شکل گرفته و تصمیم بر آن  است تا مرکز تولیدات فیلم های مستند و داستانی باشد که مناسب با معیار های جهان بوده و اندیشه های آکادمیک درآن لحاظ شده باشد زیرا تنها مجموعه ای استکه تحصیلات اکادمیک در زمینه سینما دارند و تولیدات شان توأم با معیار های جهان سینمااست .

امید پرودکشن بر اساس مسئولیت انسان دوستانه و معیار های حقوق بشربیشتر  به اقشاری خواهد پرداخت که سالها گم نام خاموش  و بی صدا و تصویر بوده ، قصه هایی را روایت خواهد کرد که در پستوهای تاریک عقده های خود خواهانه و حیوانی عده ای خاموش و بی صدا روایت شده و در همانجا دفن شده  قصه هایکه در کم بود سوژه برای جهان سینما بکر و دست نخورده  و غیر قابل تصور است قصه انسانهای سربلند و صبور اما گرفتار چنبره حیوانیت و عقده حقیرانه مزدوران بیگانه  و زر.

امید پرودکشن تا کنون تولیدات بسیار خوبی داشته و همچنان در حال کار روی پروژه های جدید است  امید پرودکشن هرنوع نظرات و پیشنهادات دوستان و عزیزان را پزیرا میباشد.

و مرجعی است برای آزاد اندیشان و دوست داران حقوق اساسی انسان.

  با احترام

علی حقجو

مدیر عمومی امید پرودکشن


نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/28ساعت  8:9 صبح  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

نگاهی گذرا به مدرنیسم در سینما

ظهور سینما در اوایل قرن بیستم همزمان بود با اوج مدرنیسم در سایر هنرها و سینما بالطبع به عنوان هنری که ریشه در شش هنر دیگر دارد از آنان تاثیراتی گرفته. مفهوم داستان مدرن با آثار نویسندگانی چون جویس ، همینگوی ، پروست و... در آغاز قرن بیستم شکل گرفت و در حالیکه سینما روزهای آغازینش را می گذراند ، داستان نویسان مدرن به شیوه های تازه ای برای روایت دست می یافتند. در نقاشی و کلا هنرهای تجسمی مکاتب تازه ای چون امپرسیونیسم ( و بعد پست امپرسیونیسم) ، کوبیسم و آثار انتزاعی بوجود آمدند. پس سینما از همان اوان تولد با جنبشی گسترده که به آن هنر مدرن اطلاق می شد روبرو گردید.

بهتر آن است آن چیزی را که سینما کلاسیک می خوانیم در آمریکا جستجو کرده و از آن جا آغاز کنیم. آمریکای اوایل قرن بیستم ، کشوری که تازه قصد ورود به عرصه های گسترده جهانی را داشت و بدون کمترین پیش زمینه تاریخی و فرهنگی به سینما چشم دوخت. استودیو های آمریکایی از همان ابتدا چشم به تماشاگر داشتند و با شگرد های مختلف ، همچون ستاره پروری ، سعی در کشاندنش به سینما می کردند. اولین بار مفهوم فیلم داستانی توسط ادوین اس پورتر و با فیلم معروفش سرقت بزرگ قطار وارد سینما شد. آمریکایی ها ارزش داستان گویی و داستان پردازی را درک کردند و کسانی چون دیوید وارک گریفیث اقدام به ساخت شماری از بهترین آثار داستانی سینمای صامت نمودند. در همین حال سینمای اروپا و شوروی سمت و سوی دیگری در پیش می گرفت.

در آلمان و تحت لوای مکتب اکسپرسیونیسم ( که از تئاتر اکسپرسیونیسم آلمان نشات می گرفت ) مدرنیسم نخستین قدم هایش را برای ورود به سینما برداشت. همزمان در روسیه ، فیلمسازان انقلابی روس چون آیزنشتاین و پودوفکین تئوری معروف مونتاژی شان را انتشار دادند و مونتاژ را پایه هنر سینما خواندند. در فرانسه فیلمسازان به سمت ساخت آثار واقع گرا کشیده شدند و سعی شان بر این بود تا حد امکان رئالیسم را وارد سینما کنند. در اسپانیا فیلمسازی چون لوئیس بونوئل دست به تجربه های تازه ای برای وارد کردن سوررئالیسم به سینما زد و با همکاری سالوادر دالی (نقاش بزرگ سوررئالیست ) اولین فیلمش ، سگ آندلسی ، را عرضه کرد.

با این حال سینمای مدرن غالبا به سینمای اروپای بعد از دهه 1960 اطلاق می شود. سینمایی که تازه موج نوی فرانسه را شروع کرده و فیلمسازانی چون گدار و تروفو دست به بدیع ترین تجربه ها در آن می زدند. در ایتالیا بزرگانی چون فلینی و آنتونیونی بهترین آثارشان را در همین دوران عرضه کردند. در انگلستان کسانی چون جان کاساوتیس و کن لوچ در تلاش بودند تا واقعیت را هر چه بهتر وارد سینما کنند.

اما آمریکایی ها تا اواخر دهه 50 سینمای کلاسیک محکم و استواری را آفریدند تا جایی که بسیاری از قوانین و اصول اولیه سینما نیز با توجه به سینما کلاسیک آمریکا وضع شد. تا اینکه در اولین سال دهه شصت، آلفرد هیچکاک که خود یکی از بزرگترین کلاسیک سازها محسوب می شد ، با شاهکارش بیمار روانی شوک بزرگی به سینما وارد کرد. هر چند تا مدتی منتقدین این اثر استاد را مورد تمسخر قرار می دادند!س او برای اولین بار شخصیت اصلی فیلم را در سی دقیقه اول عوض کرد و مفهوم جنسیت را وارد پرده نقره ای نمود. مفهوم جنسیت با این فیلم بعد تازه ای پیدا کرد و جنسیت با خشونت به طرزی باور نکردنی در این شاهکار استاد ، ترکیب شدند. وسترن های دهه 60 نیز دیگر وسترنر های خوب و مثبتی را تصویر نمی کردند که مانند شخصیت اصلی ماجرای نیمروز (فرد زینه من ) یک تنه با دشمن وارد جنگ شود بلکه اینان وسترنر هایی بودند که مانند بوچ کسیدی و ساندنس کید دائم در حال فرار بودند حال آنکه فرار در قاموس وسترنر کلاسیک جایی ندارد. فیلم هایی چون بانی و کلاید و این گروه خشن ، خشونت عریانی را وارد پرده سینما کردند که تا پیش از این حتی فکر چنین خشن نمایی هایی را در سینما نمی شد داشت.

در اوایل دهه هفتاد نسلی پا به عرصه گذاشتند که به معنای واقعی انقلابی در سینما به وجود آوردند. نسلی از کسانی چون کاپولا ، اسپیلبرگ ، لوکاس ، دی پالما و... . اسپیلبرگ با نخستین فیلمش دوئل نوید فیلمسازی نوین را می داد و کاپولا و لوکاس با آثار معروفشان پدرخوانده ها و مجموعه جنگ ستارگان بزرگترین کالت های سینمایی را به تماشاگران عرضه کردند. کمدی در دهه هفتاد آمریکا با ورود کمدین بزرگی چون وودی آلن رنگ دیگری به خود گرفت و فلسفه مرگ که تا پیش از این مختص فیلم های کسالت بار اروپایی بود ، وارد کمدی نیز شد. این سینما راه خود را در پیش گرفت تا اینکه در اوایل دهه 90 دوباره اتفاق مهمی در تاریخ سینمای مدرن به وقوع پیوست : کوئنتین تارانتینو جوانی عاشق سینما و یک خوره فیلم واقعی با کمترین هزینه بیشترین شوک را به سینما وارد کرد. سگدانی ( سگهای انباری) نه تنها نوید فیلمساز بزرگ دیگری را می داد بلکه آغازگر نسلی از سینماگرانی شد که نکته مشترک همه آن ها عشق فراوانشان به سینما (همچون موج نویی های فرانسه) و جسارتشان در ارایه انواع جدیدی از روایت بود. تارانتینو با دومین و بهترین فیلمش تاکنون ، داستان عامه پسند ، تبدیل به فیلمساز محبوبی شد. هال هارتلی ، جیم جارموش، دیوید فینچر ، گاس ون سنت، تیم برتون، دیوید لینچ و... هر کدام در حقیقت مدرنیست های سینمای دهه نود بودند.

||::این مطلب از وبلاگ گروه فرهنگی و هنری فام اخذ شده است .
http://fam.blogfa.com/

نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/28ساعت  8:6 صبح  توسط محمد حسن دانش 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3      >