تمام جاده های حیات خود را آمده ایم به پابوس مرگ
محمد حسن دانش
خدا حافظ ، دوران کودکی ، دوران که هیچ غم و غصه نداشتم دلم خوش بود به اسباب بازی کوچکی که بدست می آوردم .
خدا حافظ ای کوچه های که کودکی مرا مدفون کرده اید ای باغهای که سایه بان خرد سالی من بودید وای کوههای سرسبز راش و دشت های که قدم های کوچک خود را روی بستر گرم شما می گذاشتم ، خدا حافظ ای دهکده کوچک سرسبز که کودکی مرا به یاد داری خیلی وقت ها شده که چهره زیبای شما را ندیدم.
اما اینک من از بدرقه قلب خود باز می گردم ، از تدفین روح خود ، از مجلس که در آن به بناگوش ارزوهایم کافور مالیده ند، ببین چقدر سپیدم چقدر سپید و سوگوار ، این شکوفه های کفن جوانی منند. کفنی که در آن قلب خونین مرا پچیده اند.
نفرین بر جاودانگی ، که مارابه دنبال خود به پرتگاه نیستی می کشاند ، نفرین بر جاویدانگی که لولوی مرگ را در شیشه های کودکی ما تکان می دهد . نفرین بر عشق زندگانی رنج آلود کبوتران ، نفرین بر عشق ، سمبلی که در آن قند می زنیم تا طعم خون خویش را در یابیم ، نفرین بر عشق سمبل که در آن پرمی زنیم .
اینک من از پای درختی که قلبم را به خاک سپرده ام ، باز می گردم ، از محل ملاقات من و عشق ، از محل تلاقی دومرگ ، در رودخانه خشک، ما از نخستین روز آغاز به پایان رسیده ایم ، همه باز می گردیم حتی رفتن ، باز می گردیم بسوی مرگ ، هر قدم مارا به مرگ نزدیک تر می کند ، پس هر قدم ما بسوی مرگ است ، زیرا همه جاده های مستقیم منحنی اند امدن و باز گشتن ، وصال جدایی است ، هیج کس به هیج چیز نمی رسد در این جهان ، تمام جاده های حیات خود را آمده ایم به پابوس مرگ .
همه گناهکارانی پارساییم و تهمت های بر دامن معصومیت، با رنج های ابدیمان ، با دستهای که نذورات ازلی عشق و مرگ را تقسیم می کنند ، ما کاهنان خردسال معبد مرگیم ،دوشیزگان مذکر راهبان راهزن ، و مردانِ مئونثِ عاشق.
برخاسته ایم تا فروافتیم و آمده ایم تا باز گردیم ، ما فرزانه ابلهانیم که شکنجه راعشق، و مرگ را حیات می خوانیم
من نیز در زمره فریب خوردگان فردایم ، مردانی که تا لحظه مرگ در تمنای حیات می سوزند،و تا جهنم فراق است از دامان آرزو بر نمی دارند ، و انسان را حریص آفریده اند حتی بر خدا وند ، و همه بهشت های خداوند ،که آرزوهای پارسایی را کفایت نمی کند.
با احترام
غرب کابل- صبح دوشنبه8/5/1386 (دانش)
کابل
آژانس خبرى پژواک، سوم اسد
پاکستان تاریخ نخستین اجلاس جرگه امن مشترک میان افغانستان و پاکستان را اعلان نمود.
جاوید اقبال چیمه، سخنگوى وزارت امور داخله پاکستان روز گذشته در یک نشست خبرى اظهار داشت که نخستین اجلاس جرگه امن مشترک به تاریخ ٩ اگست ( ١٨ اسد ) در کابل تدویر مى یابد.
سخنگوى وزارت امور داخله پاکستان اظهار امیدوارى نمود که این اجلاس در رفع سوء تفاهمات و تقویه صلح و همکارى میان هردو کشور مفید واقع شود.
اما محمد آصف ننگ، سخنگوى کمیسیون تدارکاتى جرگه امن افغانستان به تاریخ سوم اسد به آژانس خبرى پژواک گفت که این جرگه مشترک است و تاریخ آن مشترکاً اعلان خواهد شود.
وى در حالى که اعلان پاکستان را نیز رد نکرد، افزود که قرار است نخستین نشست در جریان هفته دوم ماه اگست دایر شود.
وحید عمر معاون دارالانشاى کمیسیون تدارکاتى جرگه امن از جانب افغانستان نیز به آژانس خبرى پژواک تائید نمود که نخستین اجلاس جرگه امن در جریان هفته دوم ماه اگست سال جارى برگزار خواهدشود.
وى علاوه کرد که این نشست براى چهار روز در خیمه لویه جرگه دوام خواهد داشت و بشمول روساى جمهور هر دو کشور ٧٠٠ تن از هر دو طرف در آن اشتراک خواهند ورزید.
به گفته وى، لست اشتراک کننده گان جانب افغانستان تعیین شده است و اشتراک کننده گان از تمام اقشار و اقوام کشور، نماینده گان شوراى ملى، شوراى هاى ولایتى، نهاد هاى جامعه مدنى، معلولین و دیگران میباشند.
وحید عمر افزود که در آخرین سفر کمیته تخنیکى کمیسیون تدارکاتى پاکستان به کابل فیصله شد که ناظرین بین المللى در روز هاى افتتاحیه و اختتامیه اجلاس اشتراک خواهند کرد.
به گفته عمر، آنها در آخرین مرحله آماده گى براى این نشست قرار دارند و تلاش دارند تا این اجلاس بطور بهتر برگزار شود.
گفتنى است که پیشنهاد تدویر جرگه امن منطقوى سال گذشته از جانب رئیس جمهور حامد کرزى در ملاقات مشترک با جنرال پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان و جورج بوش رئیس جمهور ایالات متحده امریکا در واشنگتن صورت گرفته که همه آنها در مورد تدویر آن موافقه نموده بودند.
قرار است در این نشست در مورد خشونت ها در افغانستان و مناطق سرحدى پاکستان، رفع سوء تفاهمات میان هر دو کشو و راه کار هاى مبارزه علیه تروریزم بحث شود.
براى تدویر اولین نشست جرگه امن مشترک کمیسیون هاى تدارکاتى از جانب هردو کشور تشکیل گردید که کمیسیون هاى مذکور چندین بار براى این منظور با هم ملاقات نموده اند.
کمیسیون جانب افغانستان متشکل از پیر سید احمد گیلانى بحیث رئیس و اعضاى آن حاجى محمد محقق عضو ولسى جرگه، فضل الهادى شینوارى رئیس پیشین ستره محکمه ، حاجى دین محمد والى کابل، اسدالله وفا والى هلمند، فضل احمد معنوى، حسن تخارى، عبدالخالق حسینى، آمنه افضلى و فاروق وردگ میباشند.
همچنان آفتاب احمد خان شیرپاو رئیس کمیسیون تدارکاتى پاکستان و اعضاى آن على محمد اورکزى والى ایالت سرحد، اویس احمد غنى والى بلوچستان، سردار یارمحمد رند وزیر دولت در امور مناطق سرحدى و غازى گلاب جمال وزیر دولت در امور فرهنگى آن کشور، میباشند.
محمد ویس
جنگ درون مکاتب ؛
ترس به جان افغان ها چنگ می زند
قلعه سیدان ، افغانستان آن روز با غیبت معلم به ده دانش آموز اجازه داده شد که زودتر مکتب را ترک کنند. این گروه اولین دخترانی بودند که مردان مسلح آن ها را دیدند؛ ده هدف آسان که دست در دست از درون در وازه فلزی آبی گذشته و وارد یک سرک کثیف پرگرد و غبار می شدند.
صفیر گلوله ها که با شکستن سکوت به گوش آمد . دختر 13 ساله ای که شکریه نام داشت آماج مرمی ها قرار گرفت . گلوله ها زوزه کشان از بازو و سمت چپ او گذشتند. دخترک تعادل خود را از دست داده و بر سطح قهوه ای گندمزار زمین مجاور به زمین خورد . زرمینه خواهر 12 ساله او به سمتش دوید در حالی که صدای نفس های رو به پایان خواهرش را می شنید،تلاش می کرد تا در ایستاد شدن به او کمک کند.
اما شکریه چندان سنگین بود که به سختی از زمین بالا می شد . دو مرد تفنگدار ، سوار بر موتر سایکل نزدیک تر آمدند.
زرمینه هم چنانکه تقلا می کرد خواهرش را بلند کند آن دو نفر را دشنام می داد . مردان نگاه دقیقی به سراپای آن دو که همین پیشتر به سمتشان شلیک کرده بودند انداختند؛ شکریه با مرمی هاسس در شکم و قلبش کشته شده بود .
سپس به نظر آمد که هیجان حمله کنندگان فروکش کرده باشد؛ چرا که موتر سایکل خود را رها کرده و با حالتی وحشت زده پا به فرار گذاشتند؛ آن دو یکی با کلاهی بر سر و دیگری با دستمالی پیچیده ککه سر و صورتش را پوشانیده بود ، در بین گندمزار خاکی رنگ ناپدید شدند.
در آن بعد از ظهر 12 جون ، 12 دانش آموز مورد شلیک قرار گرفتند، که زخم های دو تن آن ها کشنده بود.
بعد از این واقعه مکتب قلعه سیدان – که به نظر می آمد ممتاز ترین مکتب در مرکز ولایت لوگر باشد تنها آخر هفته گذشته باز گشایی شد، اما این بار با محافظان کلاشینکوف به دست که در در وازه نگاهبانی می کردند . این بار فقط یک سوم از 1600 دانش آموز این مکتب ، جرات کردند تا به صنف های خود بر گردند.
بمگذاری همه ابزارهای هراس آوری هستند که طالبان و دیگر گروههای مخالف مورد استفاده قرار می دهند تا مکاتب عمومی در افغانستان بسته شوند، در واقع حمله به سیستم آموزشی این کشور با هدف اعلان جنگ به دولت صورت می گیرد. این حادثه باعص شد که والدین این دانش آموزان تن به انتخاب های دیگری بدهند. سید رسول ؛ پدری است که تصمیم گرفت دخترانش را در خانه نگهدارد . وی می گوید : برای بچه های من زده ماندن از بی سواد بودن بهتر است.
افغانستان به طور قطع پیشرفت های به سمت توسعه داشته است اما به نظر می آید که اکصریت افغان ها با پاهای گشاد بر یک اسپک رقت انگیز چوبی نشسته اند که با هر حرکت اجتناب نا پذیر به پیش ، با یک فنر ارتجاعی از واقعیت تند و خشن کشور شان به عقب بر گشت داده می شوند .
یک مثال آشکار این وضعیت ، مکاتب این کشور هستند . و زارت معارف افغانستان ادعا می کند که 6،2 میلیون از کودکان افغانستان یعنی در حدود نیمی از جمعیت مکتب رو این کشور ، برای رفتن به مکاتب ثبت نام کرده اند. هر چند آمار ها در افغانستان چندان معتبر تهیه نمی شوند اما هیچ شکی وجود ندارد که رفتن دانش آموزان به مکاتب بیشتر شده ، این واقعیت را می توان از دانش آموزانی که با لباس های یک سان در سرک هادیده می شوند و یا در اوقات گوناگون درسی ، صنف ها را پر می کنند مشاهده کرد.
شگفت آن که یک سوم این دانش آموزان ، دختران هستند . به طور تاریخی آموزش دختران در فرهنگ افغان ها چندان ارزشمند نبوده است . دختران و زنان هر دو از رفتن به مکتب در زمان طالبان باز داشته شده بودند.
اما بعد از سی سال جنگ ، این کشور زمان مساعد برای اصلاح امور خود به دست نیاورده است. در بسیاری زمینه ها ، افغانستان باید از نقطه صفر شروع کند. تقاضای روز افزون برای آموزش در حالی که وسایل کافی وجود ندارد خود مضحکه ای بیش نیست . بیشتر از نیمی از مکاتب ، ساختمان ندارند، بر اساس گفته های وزارت معارف افغانستان ، صنف ها اکثرا در خیمه ها ، در زیر خیمه ها یادر آفتاب سوزان برگزار می شوند .
تنها 20 در صد از معلمان دارای کیفیت تدریس قابل قبولی هستند . متون درسی کهنه هستند ، صد ها موضوع درسی وجود دارد که باید نوشته شوند و میلیون ها کتاب نیاز است تا چاپ گردد . و با این حال افغانستان جای که طالبان در حال جنگ با امریکایی ها و ناتو هستند معارف تقریبا در حال نابودی است . در دیگر نواحی حملات علیه مدارس تک و توک ، غیر قابل پیشگویی و به شکل گیج کننده یی اتفاق می افتد.
بر اساس آمار وزارت معارف 444 حمله از آگست سال گذشته علیه معارف این کشور صورت گرفته است . برخی از این حمله ها دزدی های ساده بوده اند . برخی دیگر نمونه هایی از آتش زدن خیمه ها و برخی هم قتل های بی شرمانه زیر آفتاب چاشت.
محمد حنیف اتمر وزیر معارف می گوید: تروریستان با حمله بر مکاتب می خواهند که وجود خود را اثبات کنند.
آقای اتمر که تحصیل کرده غرب است و آدمی پر انرژی به نظر می رسد پنجمین وزیر معارف افغانستان در پنج و نیم سال گذشته محسوب می شود . وی اما نخستین وزیری استکه حمایت سفت و سخت تمویل کنند گان بین المللی را به دست آورده است . بیشتر بخش های دولت افغانستان لبریز از فساد و واسطه بازی است اما آقای اتمر بعد از دستاوردهای قابل تحسین اش در وزارت احیا و انکشاف دهات به این پست گمارده شد.
او یک برنامه بلند پروازانه پنج ساله را برای باز سازی افغانستان ، آموزش آموزگاران و تهیه یک نصاب درسی مدرن تهیه کرده است . او هم چنین به ایجاد مدارس موازی با مکاتب یا مدارس مذهبی ، اعتمام بسته است که در آن ها دانش آموزان علاوه بر فراگیری مطالعات اسلامی ، ساینس ، ریاضی و هنر می آموزند.
اتمر می گوید این جامعه به آموزشی متکی بر ایمان نیاز دارد و ما خوش خواهیم شد که بدون آموزش خشونت و نقض حقوق بشر بتوانیم این مامول را فراهم کنیم .
اما اتمر برای موفقیت در این امر ، باید پول های نقد خارجی ها را به گونه ای جذب کند . و تمویل کننده ها وقتی که پای مکاتب به میان می آید چندان بخشنده نیستند . بعد از سقوط طالبان ، آژانس انکشاف بین المللی ایا لات متحده فقط پنج در صد بودیجه خود به افغانستان را به بخش آموزش اختصاص داده است.
این در حالی است که این سازمان به بخش جاده سازی 30 در صد و به بخش انرژی 14 در صد کمک های خود را اختصاص داده است.
تقریبا هر مکتب افغانی صحیفه ای از فقر و ناداری شگفت انگیزی است. نفیسه وردک ؛ که در ده عربان کابل معلم است می گوید که صنف او دارای 68 دانش آموز دختر است . او می افزاید : خیمه ای که ما در آن صنف خود را دایر می کنیم بسیار گرم است. به گفته وی خیمه از پشه پر است و باد ، ریگ و کثافات را هر سو پخش می کند . نفیسه می پرسد اگر در این حال یکی از کودکان مریض شود ، وی باید او را به کجا ببرد ؟
این در حالی است که نیاز روز افزون کشور به صنف های سرپوشیده ، کشتار در قلعه سیدان را بسیار تراژیک می سازد . این مکتب ، پسران را تا صنف 6و دختران را تا صنف 12 می پذیرد . مکتب سیدان با 1600 دانش آموز بسیار مکتب کلانی است ؛ دانش آموزان در دو وقت درسی شرکت می کنند . مکتب 12 صنف و یک دهلیز دارد که شاگردان در آن ها جاداده شده اند.
اما خود ساختمان دارای دو منز ل کانکریتی با سقفی از آهن چادر است . دوسال قبل قلعه سیدان در ولایت لوگر، مکتب نمونه شناخته شد و بی بی گل مدیره آن بخ خاطر این دستاورد به سفری تشویقی به امریکا رفت.
اما حمله ماه گذشته بر مکتب، والدین بچه ها را دچار این پرسش کرده است که آیا شهرت مکتب ، در تحریک حمله کننده ها دخیل بوده است ؟
قلعه سیدان در 40 مایلی خنوب ابل قرار دارد ، ودر حالی که یک تعداد مکتب های دیگر نیز ورد ولایت لوگر قبلا مورد حمله قرار گرفته بودند هیچ کدام آن ها برای این کتار انتخاب نشدهد.
سه سال قبل ، قلعه سیدان در طی شب با راکت مورد حمله قرار گرفت . سال گذشته ، انفجار ی گوشه ای از ساختمان آن را پراند.
در سفارتخانه های غرب و حتا در وزارت معارف در کابل ، از طالبان معمولا به عنوان یک حریف یک پارچه سخن زده می شود . اما دهقانان انی منطقه ، با خطراتی که در کنین جان فرزندان شان نشسته است ، بسیار ساده است که بپندارند که حمله ها بخشی از تبلیغات وسیع تر برای تر ساندن آن ها است.
دهقانان در این فکردند که چه چیزی در واقع موجب این حمله شده است ؟ در مسجد قریه ، بسیار ی از مردان ، بی بی گل ، مدیره مکتب را ملامت می کنند.
سید عبد السمیع ؛ کاکای سعیده دیگر دختر دانش آموز کشته شده ، می گوید که بی بی گل نمی بایست بدون مشوره با اهالی به امریکا می رفت . به گفته وی بی بی گل بدون یکی از اقاربش و یا محرم شرعی به امریکا رفت و این کار خلاف اسلام است .
سید عنایت الله ها شمی ؛ پیر مرد ریش سعیدی است که عثیده دارد موفقیت های مکتب به شکل عریان باعث این حمله شده است ، می گوید : والی لوگر از ولایت آن ها در حالی که 20 محافظ همراهی اش می کردند از مکتب دیدن کرد و این مردان به تمام مکتب سرک کشیدند. آن ها حتا به صنف دختران کلان تر رفتند .
معارف راهی سریع به سمت تجدد است . و تجدد در افغانستان با تردید همراه است.
مکتب قلعه سیدان خارج از شاهراه اصلی کابل – لوگر و 100 متر بالاتر از جاده کثیف پر گرد و غبار با دروازه فلزی آبی ، قرار دارد . این مکتب 4 سال قبل توسط دولت آلمان ساخته شد.
روز دوشنبه هفته گذشته بی بی گل صد ها دانش آ"وز را که در روشنایی سحر گاهی بی قراری می کردند خوش آمدید گفته و چنین مورد خطاب قرار داد : بچه های عزیزم و دختران شجاعم ، تشکر از آمدن تان . دشمن اعمال شیطانی خود را انجام داده است . اما ماهرگیز اجازه نخواهیم داد که مکتب ها دوباره بسته شوند.
این لحظات احتمالا آخرین لحظات وی به عنوان مدیره این مکتب بود چرا که او پیشاپیش از وظیفه اش استعفا کرده بود . او می گوید: قلب من خون می گرید . اما باید این جا را ترک کنم چرا که مردم این جا پشت سر من حرف می زنند . آن ها می گویند که من نامه های هشدار دهنده در باره حمله در یافت کرده بودم . اما چنین نیست. مردم می گویند که من یک خارجی هستم چرا که بدون محرم شرعی به ایا لات متحده امریکا رفته ام . ما 12 نفر بودیم که به امریکا رفتیم من 42 سال دارم و نیازی به محرم برای مسافرت ندارم .
بی بی گل در قریه برقع می پوشد و سرا پایش را با پارچه ای بنفش می پیچد . این جا منطقه ای سنتی است و برای بسیاری از آدم های این منطقه ، رفتن دختران نوجوان به مکتب ، خلاف رسم و رسوم است.
شکریه ؛ دختر 13 ساله ای که کشته شد، دختری مودب پنداشته می شد که قرآن کریم را آموخته بود سعدیه ، دیگر دانش آموز کشته شده ، از دواج کرده و 25 ساله بود . او از این که سنش مانع اتمام تحصیلاتش گردد سرباز زده بود ، تحصیلاتی که طالبان از او دریغ کرده بودند . سعدیه امسال درس هایش را تمام می کرد
حالا نشانی در بالای سقف فولادی مکتب به چشم می خورد . نام مکتب قلعه سیدان به مکتب سعدیه شهید تبدیل گردیده است . ممکن است که جای دیگری به نام شکریه شهید نامگزاری گردد .
سه روز است که شاگردان برای باز گشت به مکتب فراخوانده می شوند. هر صبح بیشتر این شاگردان غیبشان می زند. دختران کلات تر و زنان ، کاملا نسبت به رفتن دوباره به مکتب بی میل هستند .
خانه شکریه فقط چند قدم از مکتب دور تر است . نفیسه ؛ مادر وی هنوز صورتش از اشک پر است و به سختی می تواند چند کلمه ای صحبت کند . شیر آقا ، کاکای شکریه و ظیفه سخنگویی از خانواده را به عهده می گیرد.
وی با غرور می گوید . ما به شکریه گفته بودیم که اگر به مکتب بروی می توانی خودت را بشناسی و هر کس که خودش را شناخت می تواند خدا را بشناسد .
کاکای شکریه می افزاید .. اما برای بچه هایی که به مکتب می روند باید تدابیر امنیتی گرفته شود و این وظیفه کی هست ؟
از زرمینه که 12 ساله است و کشته شدن خواهرش رادیده خواسته می شود که به درون اطاق
بیاید . او برای رفتن به مکتب آماده گی ندارد . زرمینه می گوید.
حالا حتا صدای یک موتر سایکل باعث می شود که خود را پنهان کنم.
کاکایش او را مطمین می سازد که ترس هایش به مرور کمتر خواهد شد. او باید به خاطر بیاورد که او مکتب را دوست دارد خواندن و نوشتن را دوست دارد
کاکایش او را دلداری می دهد که یک روز درس هایش را از سر خواهد گرفت. اما دخترک دلشکسته هنوز این کار را تصور کرده نمی تواند چرا که می گوید هر گز !.
منبع روزنامه 8صبح(کابل)
بند هیبت در ولایت بامیان افغانستان
نوید یک پیشرفت در قلب یک ویرانه
باغ زنانه یگانه تفریح گاهی مخصوص برای خانم ها در شهر کابل
ناحیه چال در استان تخار شمال شرق افغانستان
کابل
بامیان بودا
مزار شریف بلخ
میلی بهاری دری سالنگ
لاشه تانک یااسباب بازی بچه های کابل
کابل
محمد حسن دانش
کابل شهر زیبایئست , البته زیبا بوده و در دوران خود زیبا ترین شهر آسیا بوده است .
کابل زیبا بر اثر جنگ های داخلی به ویرانه تبدیل شده است , کابل مهد تمدن های جهان است , هنوز کابل بوی شعر های صائب می دهد , هنوز شبهای هرات از زمزمه خواجه عبد الله پراست . هنوز در کابلیستان با نثر بیهقی زمین را می کاوند و با تیغ هندی صحرا را شخم می زنند , اهالی کابل باهمان کلماتی حرف می زنند که روزی ابن سینا با ستارگان تکلم می کرد
افغانستان , هندوکش شرق است , افغانستان قلب قاره بزرگ آسیا است , کوههای افغانستان شقایق خیز است و دامنه هایش شهید پرور ,اکنون هر لاله ای در دشتهای افغانستان به قیمت خون شهید می روید , ملت افغانستان هنوز هم با دست خالی کشاورزی می کند.
داغم برای ویرانه نشینان کابل , داغم برای لاله های گل گن شده ای غرب کابل, داغم برای شقایق های پر پر شده ای مزار شریف , داغم برای گل های که بر مزار شریف شهیدان پرپرشد.
اما بعد از سالها جنگ و خونریزی باز هم لبخند به شهره کابل امده است و شهر داره بازسازی می شود . به امید روزی که باز هم کابل زیباترین شهر آسیا باشد. و ساکنان کابل زیبا خوش و در امنیت زندگی کند.
ساعت 10 شب غرب کابل افغانستان
رهبر محبوب هزاره شهید استاد مزاری
رهبرا یاد تو در تمام قلوب ما زنده است
محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان درگذشت
| ||||||||
محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان، در پی یک بیماری طولانی در سن نود و دوسالگی در کابل، پایتخت این کشور، در گذشته است.
محمد ظاهر در سال 1933 به سلطنت رسید و تا سال 1973 و سقوط نظام سلطنتی در نتیجه کودتا، در افغانستان سلطنت کرد. پس از کودتای سال 1973، محمد ظاهر به تبعید رفت و بیست و نه سال را در خارج از افغانستان، و عمدتا در ایتالیا، زندگی کرد. در این دوران، افغانستان دستخوش حوادثی مهم از جمله استقرار حکومت کمونیستی، اشغال توسط نیروهای اتحاد شوروی، حکومت مجاهدین، و روی کار آمدن رژیم بنیادگرای طالبان بود. پس از سقوط طالبان در سال 2002، محمد ظاهر به افغانستان بازگشت اما نظام سلطنت دیگربار در این کشور مستقر نشد. با اینهمه، از پادشاه سابق افغانستان، که از قوم پشتون بود اما معمولا به زبان دری سخن می گفت، با عنوان "بابای ملت" تجلیل به عمل آمد و این عنوان در قانون اساسی افغانستان ثبت شد. در مقایسه با سال های بعد از سقوط سلطنت، دوران حکومت ظاهرشاه به عنوان دوره ثبات و صلح در افغانستان در یادها مانده است. زندگی پر فراز و نشیب محمد ظاهر در اکتبر سال 1914 به دنیا آمد، در افغانستان و فرانسه تحصیل کرد و در پی ترور پدرش، محمد نادرشاه، به سلطنت رسید.
در سال 1964، محمد ظاهر شاه قانون اساسی جدیدی را اعلام داشت و برنامه هایی را به منظور نوسازی سیاسی و اقتصادی افغانستان به اجرا گذاشت که از جمله شامل برگزاری انتخابات پارلمانی و امکانات اجتماعی بیشتری برای زنان بود. در سال 1973 محمد داوود خان، از خویشان پادشاه افغانستان، ظاهرا در مخالفت با سیاست پادشاه در طرفداری از غرب، علیه وی دست به کودتا زد اما حکومت او نیز در سال 1978 با "انقلاب کمونیستی" سرنگون شد و داوود خان به قتل رسید. از آن سال تا سال 2002، و سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان، محمد ظاهر در خارج از این کشور اقامت داشت. در ماه آوریل سال 2002، وی به افغانستان بازگشت و شاهد برقراری نظام جمهوری با تصمیم لوی جرگه در این کشور بود. محمد ظاهر از آن زمان تا هنگام مرگ در کابل اقامت داشت اما در این مدت، چند بار برای انجام معاینات و معالجات پزشکی به خارج سفر کرد. از جمله در ماه فوره سال 2004، پادشاه سابق افغانستان برای معالجه بیماری گوارشی به دهلی نو، پایتخت هند سفر کرد، و در ماه مه همان سال به دلیل خونریزی در بیمارستانی در امارات عربی متحده بستری شد. محمد ظاهر در مراسم ادای سوگند ریاست جمهوری حامد کرزی در دسامبر سال 2004 شرکت داشت. از اوایل سال جاری میلادی، گزارش هایی در مورد وخامت حال محمد ظاهر انتشار می یافت و سرانجام روز 23 ژوئیه، مقامات افغانستان درگذشت وی را اعلام کردند. ملکه حمیرا، همسر محمد ظاهر نیز در سال 2002 میلادی و در حالیکه در نظر داشت برای ملحق شدن به همسرش از رم به کابل سفر کند در سن هشتاد و چهارسالگی درگذشت. پادشاه سابق افغانستان شش پسر و دو دختر داشت که دو پسر وی یکی در سال 1942 و دیگری در سال 2002 درگذشتند(بی بی سی) |
محل نگهداری گروگانهای کره ای "در محاصره است" | |||
وزارت دفاع افغانستان از محاصره محل نگهداری گروگانهای کره ای خبر داده است. مقامات در این وزارت می گویند نیروهای امنیتی افغان محل نگهداری 23 شهروند کره ای را که توسط شورشیان طالبان به گروگان گرفته اند، در محاصره دارند. مقامات می گویند عملیات برای آزاد کردن گروگانها، هنوز آغاز نشده و گفتگو برای رهایی بدون درگیری آنها در جریان است. ناتو نیز اعلام کرده که از عملیات نیروهای افغان برای آزادی گروگانها اطلاعی ندارد، اما در صورتی که افغانستان و کره جنوبی درخواست کمک کنند، آماده همکاری در این زمینه خواهد بود. خبر محاصر گروگانگیران در حالی اعلام می شود که یک هیات بلندپایه از سوی دولت کره جنوبی برای مذاکره در مورد سرنوشت گروگانها، وارد کابل شده است. |
سید محمد رضا انتظار
در آن سوی کوه ها منطقه ی است موسوم به جاغوری و از ولسوالی های متعلق به ولایت غزنی می باشد
در سال 1354 در خانواده دهقان زحمتکش به نام سید محمد علی نوزادی متولد شد وی را سید محمد رضا نامید پس از دوران زیبای کودکی شامل مکتب لیسه فیضیه در آن دیار گردید و صنف دهم را در آن مکتب به اتمام رساند، وقتی جنگ های خانمانسوز دامنه ای وطن را فراه گرفت غربت و مهاجرت برای مردم افغانستان آغوش باز کرده بود طالبان با گونه های متنوع تعدی مردم را به سمت آواره گی تشویق می کرد . سید محمد رضا انتظار یکی از افراد است که طعم غربت را به مفهوم واقعی آن چشیده است . در کویته پاکستان دیپلم را از لیسه عالی نور اخز نمود و گاهگداری می نوشت و شعر می گفت بعد از دوران لیسه تهران نیز چهره اش را برای ایشان نشان داد اینکه چگونه ........
مسئولان می گویند این گور از زمان رژیم های طرفدار نظام کمونیستی در افغانستان باقی مانده است.
علی شاه پکتیاوال، مدیر مبارزه با جرایم جنایی فرماندهی پلیس کابل گفت که محل کشف گور دسته جمعی، قبلا یک مرکز سربازان روسی بوده است.
شماری از جمجه های سر انسان که از این گور دسته جمعی بیرون کشیده شده، آثاری از برخورد گلوله در خود دارد.
مقامات می گویند بررسی ها نشان می دهد که قربانیان این حادثه، پیش از این که به قتل برسند، دستها و چشمهایشان با پارچه ها بسته شده بود.
این گور دسته جمعی را یک مرد هفتاد ساله که به تازگی از مهاجرت، به کشور برگشته، به مسئولان امنیتی نشان داده و گفته است که شبی شاهد گلوله باران چندین نفر در این محل بوده است